تــویـی که پـــدر یتیمانــی

ســرورم خــودم که نــه، امـا دلـکـی دارم یتـیـــم

نوازشش کن...

تـحفــه ای آورده ام مـولایـــم

بُغضــــ ی و قطره اشکـــی!! دریابــــــ

مگذار بســـوزم در آتشی که خود برای خود آماده کرده ام

یکی از این شبها تقدیرم رقــــم خواهد خورد

مولای من! هوایــــم را داشتــــ ه باش...